حقوق بشر حربه ای برای تک روی های استکباری و باج خواهی در دست دشمنان قرار گرفته که با آن بر حاکمیت های داخلی فشار می آورند. از این رو تبیین جایگاه و مبانی حقوق بشر و نقد عملکردها، فاصله بین حقوق بشر غربی با حقوق بشر اسلامی و حقوق بشر از نظر تا عمل را به خوبی روشن خواهد کرد.
از رسانه ها بسیار شنیده ایم حقوق بشر
حقوق بشر چیست؟ چه زمانی معاهدات آن به تصویب رسید؟ چه کسی حقوق بشر را تشخیص می دهد؟ مبانی سازمان دهنده معرفتی حقوق بشر چیست؟ در عرصه عمل چگونه اجراء می شود؟ حقوق بشر در زمره رفتارهای حقوقی است یا برخوردهای سیاسی؟
از تهمت هایی که در روزگار ما پیوسته از سوی بدخواهان نظام و انقلاب مطرح می شود، مساله حقوق بشر و نقض آن در ایران و سایر کشورهای مسلمان و مستقل است.
این مساله امروز حربه دست دشمنان درراستای تک روی های استکباری و باج خواهی آنان قرار گرفته و بر مبنای آن به حاکمیت های داخلی فشار آورده و از سوی دیگر با طرح مباحثی از این دست به شبهه پراکنی در ذهن مردم می پردازند.
شایسته است جایگاه و مبانی حقوق بشر و نقد عملکرد دولت های استکباری، برای توده مردم تبیین شود تا تفاوت های عملی و نظری بین حقوق بشر غربی با حقوق بشر اسلامی و حقوق بشر روشن شود.
لین هانت، در تعریف حقوق بشر به عناصر آن اشاره کرده و می گوید: لازمه حقوق بشر، دارا بودن سه کیفیت مرتبط است: این حقوق باید طبیعی (ذاتی انسان ها)، برابر (یکسان برای همه)، و جهان شمول (قابل اجرا درهر جا) باشند. همه افراد بشر در هر جایی از جهان باید به دلیل انسان بودن خود، به طور برابر از این حقوق بهره مند باشند. این حقوق اعطا کردنی نیست، بلکه گرفتنی است.
وی در ضمن این توضیح به عنصر سیاسی بودن هم اشاره می کند و می گوید: با این حال، حقوق بشر زمانی معنای اصلی خود را می یابد که دارای محتوای سیاسی گردد. این حقوق در رابطه با طبیعت به انسان تعلق نمی گیرد؛ بلکه حقوق بشر در درون جوامع جای دارد. [۱]
بسیاری ازاندیشمندان اذعان نموده اند که تعریف جامع و کاملی از حقوق بشر نمی توان ارائه داد، که این به دلیل تمایزات تاریخی، تفاوتهای فرهنگی، تعارضات اقتصادی، تنشهای سیاسی غیر همگون و بنیان های فلسفی نامتقارن است.[ ۲]
پس از جنگ جهانی دوم، اندیشه جهانی حمایت از حقوق بشر به نقطه اوج خود می رسد و با تصویب منشور ملل متحد در سال ۱۹۴۵، بستر مناسبی بر مسئله حقوق بشر فراهم می شود.
از آنجا که منشور یک سند کامل نبود و خلاء هایی در زمینه حمایت از حقوق بنیادین و اساسی بشر در آن وجود داشت ، این مسئله سازمان ملل را بر آن داشت که به فکر تصویب یک سند بین المللی حقوق بشر باشد.
سرانجام در پی تلاش های سازمان ملل و حمایت دولت های عضو، اعلامیه جهانی حقوق بشر در تاریخ دهم دسامبر سال ۱۹۴۸ به تصویب می رسد. این اعلامیه دارای یک مقدمه، سی ماده و سه قطعنامه است. [۳]
مسئله حقوق بشر مهم ترین تحول حقوق بین الملل در قرن بیستم عنوان شده است.
گفتنی است علاوه بر منشور ملل متحد و منشور بین المللی حقوق بشر، معاهدات حمایت کننده متعددی در زمینه حقوق بشر در سطح عام و جهانی از سوی سازمان ملل متحد به تصویب رسیده است. [۴]
در زمینه حقوق بشر باید از دو زاویه بحث و بررسی صورت گیرد، بررسی مبانی و شالوده معرفتی حقوق بشر و نقاط اشتراک و افتراق آن با اندیشه اسلامی در بحث نظری جای گرفته و ارزیابی عملکرد و بازتاب های آن در رفتارهای بین المللی و ملی در بعد عملی جای می گیرد.
● بعد نظری
مفاد اعلامیه های حقوق بشر بر اساس مبانی انسان شناسانه، معرفت شناسی و هستی شناسی نوین مبتنی بر برداشت ویژه ای از خود انسان است که بر اساس آن ماورای ماده از حوزه شناخت انسان خارج و در نتیجه انکار شده و فرض شده که خرد مبتنی بر روش علمی و تجربی، قادر به شناخت همه ابعاد هستی و از جمله انسان و نیازهای وی است و از زاویه ای دیگر شناخت حقوق انسان در قلمرو عقل بشری قلمداد و از حوزه انتظارات از دین خارج می شود.[۵]
اولین مؤلفه انسان شناسی ادیان و به خصوص اسلام قایل شدن به وجود ابعاد معنوی برای انسان و اصالت این بعد نسبت به جنبه مادی وجود او است. مرتبط دانستن انسان با منبع ماورایی خلقت، معنا و توحید همگی از تبعات این اصل اساسی و لایتغیر ادیان به شمار می رود.
در متن اعلامیه جهانی حقوق بشر، گزاره های فلسفی که مبانی انسان شناختی آن را مشخص می کند، به خوبی قابل استخراج است. محوری ترین اصل و مبنای این اعلامیه توجه به انسانیت انسان است. یعنی تنها منبعی که می تواند ثابت و فراگیر در میان تمام انسان های جهان باشد، از هر رنگ و ملیت و... انسانیت آن هاست. بر همین اساس است که برخی حقوق بشر را دین انسانیت نامیده اند. در مقدمه اعلامیه جهانی حقوق بشر این امر با اصطلاح احترام به حیثیت ذاتی بشر عنوان شده است.
در همین جاست که تفاوت مبنایی انسان شناسی اسلام و مکتب مادی و اومانیستی اعلامیه آشکار می شود. چراکه اسلام برای بشر حیثیت ذاتی قایل است (لقدکرمنا بنی آدم...) و آن را شامل همه افراد بشر می داند، لکن ابتنای آزادی و سعادت بشر و حقوق او بر صرف انسانیت را صحیح و کامل نمی داند. در نظر اسلام انسانیت صرفا و به خودی خود ملاک وحدت انسان ها نیست، چراکه برخلاف نظر واضعان این اعلامیه، انسانیت بطور لزوم دارای جنبه مثبت نیست و اقتضای حالات منفی را نیز دارد. لذا هرگز نمی توان پذیرفت که اعلامیه حقوق بشر و محور معنا بخش آن یعنی انسانیت فوق ادیان است.[ ۶]
آیت الله جوادی آملی در مقاله تفاوت های حقوق بشر از دید اسلام و غرب، درباره غفلت از رابطه انسان و جهان آفرینش در اعلامیه حقوق بشر می نویسد:مکتبهای غیر الهی نتوانسته اند رابطه انسان و جهان آفرینش را به درستی ارزیابی کنند . این مکتبها غافل از آنند که انسان گاه با برخی از کارهایش رابطه خویش را با جهان تیره می کند و گاه نیز وضع جهان را به سامان می آورد . این غفلت سبب شده است که قانونگذاران بین المللی برای رفع آلودگی های مادی احساس مسؤولیت کنند، اما بر آلودگی های حقیقی جهان چشم بر بندند; آلودگی هایی که حاصل سیاهکاری ها و گناهان خود انسانند . بدین ترتیب، «اعلامیه جهانی حقوق بشر» برای آلودگی محیط زیست و حتی اعماق دریاها دل می سوزاند - که البته این، به جای خود شایسته است - ، ولی تاثیر رفتار سوء انسان را در جهان نادیده می گیرد.
قرآن کریم همواره به ما هشدار می دهد که به این رابطه عمیق انسان با جهان، هوشیارانه توجه کنیم:
و ان لو استقاموا علی الطریقة لاسقیناهم ماء غدقا [۷] (اگر مردم در راه درست پایداری کنند، ایشان را از بارانی سرشار بهره مند می سازیم.)
این پیوند میان پدیده های آفرینش و رفتار آدمی، از سوی آنان که دیده حق بین ندارند، قابل درک نیست . این رابطه در همه شریعتهای الهی مورد عنایت خدا است، اما قانونگذاران بین المللی که بعضا مدعی پیروی از کتابهای آسمانی اند، از این پیوند، سراسر غافل مانده اند و به همین سبب، نتوانسته اند در تدوین مواد حقوقی، به گونه ای تدبیر کنند که تیرگی های حقیقی جهان را روشنی بخشند و آلودگی های پایدار را از پیکر هستی بشویند.[۸]
علامه جعفری در تبیین عدم توجه اعلامیه حقوق بشر به تمام ساحت های بشری، می نویسد: تجزیه بُعد اخلاقی از بُعد حقوقی و تجزیه آن دو از بُعد اجتماعی و تجزیه آن سه از بُعد سیاسی و تجزیه آن چهار بُعد از بُعد علمی و تجزیه آن پنج بُعد، از بُعد فلسفی و هستی یابی و تجزیه همه آنها از مذهب، انسان را از خود و دیگران بیگانه ساخته است. این تجزیه که از دیدگاه روش علمی محدود، خوشایند و بلکه ضروری تلقی شده، حس اشتراک در حیات و حس وحدت در حیات معقول را در درون انسان ها خشکانده و سست نموده است. [۹]
انسان، تک ساحتی نیست و طبعاً شناخت حقوق او و وضع قوانین لازم بر مبنای این حقوق هم نمی تواند تک بعدی و بی توجه به جوانب مختلف مرتبط با حیات او باشد.
علاوه بر مبانی هستی شناسانه و انسان شناسانه مادی، گفته شده که اعلامیه جهانی حقوق بشر ملهم از ترکیب نظریه آزادی در مفهوم غربی و نظریه آزادی در مفهوم سوسیالیستی است [۱۰] که به طور قطع با آزادی مد نظر اسلام تفاوت دارد.
در زمینه نظری اشکالاتی همچون، جهان شمول نبودن، تکلیف ستیزی، لذت گرایی ، فرجام انگاری[۱۱] نیز وارد شده است.
خلاء های تئوریک اعلامیه حقوق بشر موجب شد تا سازمان کنفرانس اسلامی در قاهره در اوت ۱۹۹۰ اعلامیه اسلامی حقوق بشر را صادر کند که بسیاری از گوناگونی های معرفتی این دو اعلامیه با مقایسه روشن می شود. [۱۲]